بزن دارم . . . . .

من گنه كارم بزن دارم
بزن دارم كه بيدارم
كه بيدارم ببينم حال زارم
حال رنجور ، حال بي حالم
بزن دارم كه فريادم رسد به جانانم
كه اين دارم شود روياي اين حالم
بزن دارم بزن دارم
كه امشب بي هم آوازم
كه امشب نيز تنها
بزن دارم
كه امشب نيز بي تابم
اين چوبه دارم شده است منزل گه يارم
بزن دارم كه شايد باز بينم خاطراتم
كه شايد ، شايد و شايد ببينم باز رويايم
بزن دارم كه بر دار رفتنم شده است رويايم
كه هر دم همچو اين دنيا ، در خيالم
در خيال پرواز بي بالم
خدايا اين چه دنيا ايست كه بردار رفتنم شده است آمالم
بزن دارم كه شايد چوبه دارم شود بال پروازم
بزن دارم كه شايد رسد فريادم
برآنكه ميخواهد باشد و باشم
بزن دارم كه يك دنيا ، غصه دارم
كه غرق در روياي رويايم
بزن دارم
كه من خون عشاق را حلال دانم
كه خون عشاق را پاك پاك دانم
بزن دارم كه جلادم شدند عزيزانم
بزن دارم كه نفرت از اين دنيا واز خودم دارم
بزن دارم كه من نيز انگار كافر و مرتد و بي نمازم
من نماز بر كيش خود سازم
قبله ام چوبه دارم
سجاده ام خاك پاي مهربانانم ، دوستانم
بزن دارم كه من وضو نمي سازم
من تيمم با خاك راه عزيزان مي سازم
نمازي بي جماعت به سمت منزل يارم
كه دانم منزل يارم شده است چوبه دارم
بزن دارم كه اين شده است آمال محالم
من بهشت جاودان را نخواهم
من ملك وآسمان را نخواهم
من چو مرگ آرزويم را كه ديدم
در آن لحظه بهشت را چون آتشي سوزان ديدم
فقط در اين دنياي عاشق كش يك چيز مي خواهم
دليل قصه تلخ سرنوشت را دانم
خدايا تو هم بزن دارم كه هر شب ،
اين را به دعا خواهم
گفته بودي اجابت ميكني
پس اجابت كن
پس بزن دارم . . . . .!
