نفس در سينه ها




سجده گاه غم





http://kisslove.persiangig.com/PICXELL.COM/post3/Picxell.com(3).jpg



در آن سنگر كه مي گردد نفس ها در سينه ها خاموش


نمي خواهم كسي از مردنم با خبر باشد


( نمي خواهم پدر بر هم نهد چشمان بازم


را نمي خواهم مادر شاهد جان كندنم باشد )


و تو اي مادر :


اگر روزي رفيقي مهربان آمد !


از تو پرسيد فرزندت كجاست :


بگو در سنگر ناكامي حسرت بسي جان داد


ولي تا آخرين لحظه مرگ چنين گفت :


عزيزانم رفيقانم خداحافظ . . . خداحافظ



ببخش مادر



مادر جان مرا ببخش :

مدت هاست كه خود رابه دست فراموشي سپرده ام ،

نمي خواهم هيچ خبري از خود داشته باشم

مدت هاست كه اشك هايم بوي غم مي دهند و با حسرت

روي گونه هايم فرو مي ريزند .

مدت هاست كه آرزوهايم را كنج قلبم مدفون كرده ام

نمي دانم چه بنويسم . . . .

بگذار از همان شادي هاي كمرنگ برايت بنويسم

همان شادي هائي كه زمان لالائي شبانه ام و در

لحظات دلتنگي برايم نجوا ميكردي .

بگذار برايت از بارش چشمان اشك بارم بنويسم

و از حسادت هاي كودكانه ام در سطري بنويسم

ياد باشد كه خدا منتظر بهار روي توست

مرا ببخش اگر تو را رنجاندم همه را

به پاي كودكي ام بذار و با قهر نگاهت مجازاتم نكن

امروز چقدر ناراحتم كه ناراحتت كردم

مادر جان مرا ببخش

اگا نباشي مادرم ميخوام نباشه اين نفس

هميشه از خدا مي خوام فقط همين رو بس

دلم ميخواد كه تا ابد بشم ترانه خون تو

يه لحظه هم جدا نشم از قلب مهربون تو

به غير از مادرم كسي نبود يار و ياورم

هميشه تكيه ميزنم رد شونه هاي مادرم