منم مصداق تنهائي كه از ماندن پشيمانم

كدامين سو روم يا رب كه راهم را نمي دانم

كه را گويم كه ويرانم ندارم راز . هم رازي

كه من تنهاي تنهايم اسير درد هجرانم

عجب دنياي بي رحمي به هر دم مي زند زخمي

كجا بايد پناه آورد كه از زخمش ويرانم

برو اي بخت بد برو ديگر رهايم كن

نياسودم ز بيدادم كنون سر در گريبانم

فقط در خواب آرامم اگر خوابيدني باشد

از بيهوده بودن پر از درد و پريشانم

در اين دنياي پر مشكل نمي ماند كسي را دل

نمي بينم وفاداري از اين ياران گريزانم

فراوان است درد و غم در اين دنياي بي پرده

ندارم من جز تو ياري جان به لب آمد خدا جانم

رهايم كن در اين محبس در اين دنياي پوشالي

سبوي عمر من بشكن به دست توست درمانم

به درياي مجنون مستم ز خوشي گريزانم

توئي فرياد رس يارها توئي جانان توئي جانم