مرگ دل
بيهوده قفس را مگشاييد پري نيست
جز مشت پر گوشه زندان اثري نيست
در دل ، اثر از شادي و اميد مجوييد
از شاخه شكسته اميد ، ثمري نيست
گفتم به صبا ، درد دل خويش به كه گوييم
اما به سيه چال صبا را گذري نيست
اميد رهائي چو از اين بند محال است
دل را به جز از مرگ ، نجات دگري نيست
تا بال و پري بود قفس را نگشودند
آن روز گشودند قفس را كه پري نيست
اي مرگ كجائي ، كه به ديدار من آئي
در سينه دگر جز نفس ، مختصري نيست
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۰/۰۵/۰۱ ساعت 15:3 توسط افسرده
|